فاطمه و ملیکا

بدون عنوان

1391/12/14 18:14
نویسنده : جهاندار
468 بازدید
اشتراک گذاری

                                                         به نام خدا

دوشنبه : امروز 14 اسفند است وما مثل هميشه زنگ اول رياضي داشتيم. زنگ که خورد وسطي بازي کرديم

زنگ تفريح تمام شد

در آن زنگ امتحان مدني داشتيم اه اين چيزي بود که بچه هامان مي گفتند آن ها مي گفتند که مدني آسان است چون درسمان درس زندگي شهري بود.خب واقعا راست مي گفتند ديگه ما ندانيم زندگي مان چگونه است امتحان که شروع شد همه سر همان 10 دقيقه اول دادند .بعدش هم که زنگ خوردفتيم پائين تا تغذيه بخوريم.

زنگ سوم قرآن داشتيم و خيلي خيلي بهمان خوش گذشت چون مسابقه قرآن گذاشتم . زنگ تفريح ما رفتيم تو حياط  ديديم خانم حسيني خانم ناظمان در پيش دبستاني يا همان آمادگي آنجا ايستاده اندوچند نفر از بچه ها هم دور ايشان حلقه زدند ما هم رفتيم و به آنها ملحق جالب اينجاست که ايشان همه ما را مي شناختند.

در آن زنگ جغرافي داشتيم درس 10 يعني همان درس اهميت رود ها را تکميل کرديم خانممان سوال ها را جواب داد و راه هاي آلوده سازي رود ها را گفت از ما پرسيد که کدام رودبه باتلاق گاوخوني مي ريزد و...

زنگ پنجم نيز زنگ علوم بود. خانممان به بچه ها مي گفتند که سوال بپرسيم همه سوال پرسيدن ولي من بودم که از هيچ کسي سوال نپرسيدم. رينگ رينگ اين صداي زنگ بود که باعث شد همه مان 2 متر هوا بريم .

آن زنگ زنگ ناهار بود من مثل ديروز که قورمه سبزي داشتم امروز هم همان غذا را داشتم ناهار را که خوردم رفتم با دوستانم بازي کردم بعدش هم که زنگ نماز خانه خورد رفتم در نماز خانه نماز ظهرم را قبل از بقيه خواندم يعني موقعي که داشتند اذان و اقامه مي گفتند مي دانيدچرا ؟ چون من و دوستم عبدالمجيد قرار بود کفش ها را مرتب کنيم وقت کم آمد و ما مجبور شديم که از قصري هم کمک بخواهيم  زنگ نماز خانه خورد.

آن زنگ فارسي داشتيم و بعدش هم زنگ خانه خورد و رفتم خانه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)